فالت ببینُم؟!

اثر بنیامین هین از بلژیک

چند روز پیش لینکی برایم ارسال شد در ارتباط با تست شخصیت!
من هم که عاشق تست و کارهای اینچنینی ام سریعن به آدرس مورد اشاره مراجعه کرده و به تمامی سوالات آن پاسخ دادم. نتیجه اش این شد که می خوانید.


مشاور
(تاثیر پذیر، برون گرا، آرمان گرا، متفکر)
تو یک تیپ "مشاور" هستی. بعضی ها فکر می کنند که تو قوی ترین و با نفوذترین شخصیت، در بین مردم هستی. البته این گروه اشتباه می کنند.
واقعیت این است که تو نمی خواهی دیدگاهها و اعتقادات شخصی خود را به دیگران تحمیل کنی. با این حال تو برون گرا و باهوشی و دوست داری خودت را درگیر مسائل دیگران کنی. بنابر این با دانشی که داری، به بقیه کمک می کنی.
تو دقیقاً مصداق این اصطلاح هستی که می گویند "معلّمها در عین حال دانش آموز هم هستند" و به همان اندازه که دوست داری یاد بدهی، دوست داری که یاد هم بگیری و این موضوع تو را راضی می کند.
تو تنها و بیکس نخواهی مرد، امّا هرچه بیشتر به پایان عمرت نزدیک می شوی، بیشتر در خودت فرو می روی و به این فکر می کنی که آیا زندگیت کلّاً معنی و هدفی داشته؟ این حالت ممکن است ده ها سال طول بکشد.
ضمناً تو به احتمال زیاد بعد از همسرت خواهی مُرد.

بد نیست شما هم این تست را انجام دهید و نتیجه اش را در وبلاگتان بنویسید و به قولی بازی کنید!
ولی باید به تمامی سوالات راست (مخالف دروغ) جواب بدید!
برای انجام تست شخصیت اینجا را، دقیقن اینجا را فشار دهید!

پ.ن:
1/ اونکه شمشیر می کشه با ابروهاش، اوناهاش (2 بار) ... فلکت می کنه فرّاش نگاش، اوناهاش (2 بار)
2/ دست بردن در نتیجه ی تست نامردی است!
3/ در این مکان سایر خدمات مرتبط با رَمّالی ارائه می شود!
4/ خط آخر جواب تست ام رو که خوندم کلی حال کردم!
5/ مِلّت خیلی حالِ کامنت گذاشتن دارن، بلاگفا یه کد گذاری هم اضافه کرده. واقعن که!

 

دعوت بی دعوت!


تلفن خانم جوانی زنگ می خورد. "بله؟" "سلام. خانم فلانی؟" "بله، خودم هستم. بفرمائین!" "جواب آزمایشتون مثبته. شما حامله این!"
تلفن خانم مُسنّی زنگ می خورد. "بله؟" "سلام. خانم بهمانی؟" "بفرمائین. خودم هستم." "جواب آزمایشتون مثبته. شما حامله این!" و ...
شاید بتوان "دعوت" را ضعیف ترین فیلم کارنامه ی هنری ابراهیم حاتمی کیا قلمداد کرد.
فیلم پر ستاره ای که اگر تمام ستاره های دنیای بازیگری را هم در خود جای می داد، باز به سختی می شد تا انتها تحملش کرد!
القصه ...
این جمعه نه، اون جمعه یکی از دوستان برای سئانس 21 سینما اریکه 9 بلیط ابتیاع کرده بود. دو نفر از دوستان نیامدند و ما 7 نفر سر جای خود نشستیم. از شماره ی 1 تا 6 کنار هم بودیم، بعد 2 صندلی خالی و روح الله هم بر صندلی شماره ی 9 جلوس کرد.
اواسط فیلم در حالیکه همگی حوصله مان سر رفته بود و آهسته با هم نجوا می کردیم با صدای خُر و پُف های روح الله به خود آمدیم!
تماشاگران ردیف های جلویی و پشتی پچ پچ وار اعتراض می کردن. یکی می گفت: "این کیه دیگه؟!" اون یکی می گفت: "عجب آدمیه!" خانم های دوستانم از خجالت سرخ و سفید می شدند و ما از خنده بیهوش! هر چه اصرار کردند بیدارش نکردیم و بواسطه ی فاصله ای که با ما داشت ادعا می کردیم که او را نمی شناسیم و همراه ما نیست!
این ماجرا تا پایان فیلم ادامه داشت. دوربین های دوستانم چه عکس ها و فیلم هایی که از این صحنه نگرفتند! مطمئنن بلوتوث این ماجرا به زودی به دست شما هم خواهد رسید!
پس از اتمام نمایش فیلم در حالیکه روح الله خمیازه می کشید، چشمانش را می مالید و خستگی در می کرد! قریب به 40 نفر از تماشاگران چپ چپ نگاهش می کردند و سر تکان می دادند.
جالب اینجاست که گروه 6 نفره ی ما هم با آن جماعت همراهی می کرد.
این جمعه هم فیلم کنعان رو دیدیم. فقط می تونم بگم صد رحمت به دعوت! کُل داستان فیلم کنعان رو می تونم در عرض 30 ثانیه براتون تعریف کنم!

پ.ن:
1/ ما بدجنسیم؟!
2/ سینما بروید و کمبود خواب خود را در محیطی دلنشین جبران کنید!
3/ اگر می خواهید با این سن و سال صاحب برادر یا خواهر نشوید، سر پدر مادرتون رو با کارهای دیگه گرم کنید! (از پیام های اخلاقی فیلم دعوت!)
4/ تا اطلاع ثانوی رفتن به سینما تعطیل است!
5/ آبِ نطلبیده مُرادِ!
6/ به قول یکی از دوستان، هیچ جور انتقادی به فیلم از این کوبنده تر و صادقانه تر امکان پذیر نبود! (مثل خوابیدن)

فرار از زندان یا Prison Break!

وقتی جِنستون تموم شده باشه و شما هم از اون نوع جنس دیگه نداشته باشین و از بدن درد هم در حال پیچیدن به خودتون باشین، مجبورین برین سراغ یه جِنس دیگه!
حکایت من هم همین بود. وقتی سریال گمشده (Lost) تموم شد؛ یکی دو روز بدن درد داشتم ولی نتونستم طاقت بیارم و رفتم سریال فرار از زندان (Prison Break) رو خریدم.
وقتی شروع به دیدن این سریال کردم هنوز ذهنم درگیر گمشده بود ولی اغراق نیست اگه بگم بعد از دیدن چند قسمت گمشده رو فراموش کردم!

مایکل که می دونه برادرش با صحنه سازی متهم به قتل برادر رئیس جمهور آمریکا شده و در کمتر از یک ماهِ دیگه باید روی صندلی الکتریکی بشینه، با یک سرقت صوری از بانک، کاری می کنه که دستگیر بشه و در حالیکه از قبل نقشه ی کامل زندان "فاکس ریور" رو روی بدنش خالکوبی کرده به دستور دادگاه به همون زندان منتقل می شه.
پس از ورود به زندان شروع به کار می کنه اما در این اثنی مجبور می شه برای لو نرفتن قضیه 6 نفر دیگه به غیر از برادرش رو هم از زندان فراری بده و همزمان عاشق پزشک زندان هم شده! و ...

این جمله ها رو با صدای دوبلورها بخونید:
- اگر می خواهید سریالی با بازی های به یاد ماندنی، فیلمنامه ای بی نظیر و زیر نویسی نیمه روان ببینید حتمن فرار از زندان رو بخرید!
- اگر می خواهید نتیجه ی عشق و ایمان رو ببینید حتمن فرار از زندان رو بخرید!
- اگر می خواهید اوج و حضیض آدم ها رو ببینید، اگر قصد فرار از زندانی رو دارید، اگر می خواهید با کمترین کلمات بیشترین معانی رو برسونید حتمن فرار از زندان رو بخرید!
- اگر می خواهید در طول دیدن این سریال از شدت هیجان و استرس تا سرحد مرگ برید و بر نگردید حتمن فرار از زندان رو بخرید!

نحوه ی خریدن این سریال هم به همون شیوه ایِ که برای خرید سریال گمشده توضیح دادم.
این جملات رو در حالی دارم براتون می نویسم که در حال حاضر مشغول دیدن سریال 24 هستم که اون هم یه شاهکاره دیگه است.
در آخر باید بگم این دومین سریالیِ که دارم بهتون پیشنهاد می کنم بخرید و ببینید ولی شما این کار رو نمی کنید! به هر حال وظیفه ی انسانی من بود بهتون بگم. حالا خود دانید ...

پ.ن:
۱/ هیچکدوم از این سریال ها رو نخرید، چون از کار و زندگی می افتین!
۲/ گفتم دارم برات، یه کم دیگه صبر کن!
۳/ جنس جدید رسید!
۴/ خسته ام من (۲ بار)، مثل مرغ بال و پر شکسته ام من!
۵/ "این آدم فروشی نیست!" رو هم حتمن بخونید!

 

جوات خیابانی!

 

اثر علیرضا کریمی مقدم

کماکان شیرین فراز زلزله       محبوب هر چی دله!!!

۲۹مین تساوی دو تیم استقلال و پرسپولیس با گزارش طنزآمیز جواد خیابانی رقم خورد و این مسابقه نیز به پایان رسید ولی کماکان با دیدن این بازی و آمار پایان آن، به همگان ثابت شد که پرسپولیس سرور استقلاله!
از این حرف ها که بگذریم توجه شما را به جملات نغز، سراسر حکمت و پُر غلط خیابانیِ تُپُل جلب می کنم که کماکان یاد بهرام شفیع را در دل ها زنده نگه داشته است!

- عابدزاده و بابایی دروازه بان های تیم های خودشون بودن و حالا هم مربی دروازه بان های تیم های خودشون ان!
- فوتبال حرفه ای، تماشاگر حرفه ای هم می خواد!
- با شوت با شوت جواب داده می شه!
- من خودم دیدم که این بازیکن (استقلال) قبل از ورود به زمین چند دقیقه ای دعا کرد و بعد وارد شد. خودم دیدم!
- یک کبوتر که تمامن آبی شده تو محوطه ی جریمه ی تیم پیروزی نشسته. (بعد از یک ربع تصویر رفت روی کبوتر) اینم همون کبوتری که قبلن راجع بهش صحبت کردم!
- حملات دو تیم، حملاتی است که دروازه ها رو بدجور تهدید می کنه و هر دو تیم از گل زدن به مشکل برخوردند!
- کریمی موقعیتی که خودش برای خودش با پای باقری ساخت، خودش هم خراب کرد خودش...!
- طالب لو مثل یه دروازه بان با تجربه توپ رو گرفت. معلومه که با تجربه هم هست. شاید سنش کم باشه ولی با تجربه است!
- باقری اِستُپ سینه رو اومد، ولی نتونست ادامه بده!
- حسین کاظمی از پشت پا غافل نشد و پژمان نوری رو به زمین انداخت!
- آتسو با کریمی صحبت می کنه. چیکار می خوان بکنن اونجا؟ دارن نقشه اش رو می ریزن اونجا!
- باز شاهدیم صندلی های بیگناه ورزشگاه به زمین پرت می شه. صحنه های زشتی که در چنین صحنه هایی اونها رو می بینیم در این صحنه ها!
- (یک نیمه مانده به پایان بازی. بعد از گل استقلال) امیر قلعه نوعی تونست با این گل پیروزی رو پشت سر بذاره!
- ( ۱۰ دقیقه مانده به پایان بازی) چه ۱۰ دقیقه ای می شه این ۱۰ دقیقه و امیر قلعه نوعی پیروز می شه!
- (علیرضا محمد بازی جوانمردانه می کند) آفرین علیرضا محمد. آفرین. واقعن یکبار دیگه با صراحت می گم. آفرین علیرضا محمد!
- از ۴ دقیقه وقت تلف شده، ۱ دقیقه تلف شد!
- هنوز سوت به دهان نگذاشته داور کویتی. این هم پایان بازی با نتیجه ی ۱-۱. به هر دو تیم آفرین می گم. این هم آمار بازی و سایر آماری که انجام شد!

 چند نکته:
- در پایان بازی امیر قلعه نوعی اعلام کرد تاکتیک ما در نیمه ی اول پِرس و در نیمه ی دوم تله گذاری بود! مرحبا به این اصطلاحات!
- قلعه نوعی که فراموش کرده بود آمار بازی از طریق گیرنده های تلویزیونی قابل رویت است در کنفرانس خبری گفت موقعیت های ما بسیار بیشتر بود و بازی دست ما بود و همه چیز دست ما بود! غافل از اینکه طبق آمار تعداد کُرنرها ۱۰-۱ و درصد مالکیت توپ ۶۱-۳۹ به نفع پرسپولیس بود.
- به قول افشین قطبی استقلال با تمام هواداراش رو خط دروازه ایستاده بودند و دفاع می کردند!
- و در آخر به قول سلطان علی پروین ما ۷۰ درصد راه رو رفتیم، می مونه ۴۰ درصد بقیه!

پ.ن:
۱/ ما منتظر دومیش هستیم    هیچ جا نمی ریم، همینجا هستیم!
۲/ حالا دارم برات!
۳/ کل یوم همه چی دست ما بود!
۴/ اُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِاُاِ!

 

یک تیر با دو نشان یا بر عکس!

از طرف دو دوست به دو بازی دعوت شدم که با تاخیر و شرمندگی بازی می کنم. هر چند که مهم، انجام بازی است نه زمان آن!
بازی اول که از طرف مرتضی خسروی عزیز شروع شد بدین شکل بود که باید عکسی جوانمردانه از میز کامپیوتر، خود کامپیوتر و ملحقات انداخته و در معرض دید عموم قرار دهم. این عکس که کامپیوتر محل کار بنده را به تصویر کشیده جز شرمساری چیزی برای من باقی نمی گذارد. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد هم در اطرافش پیدا می شود. فقط کافیست چشمتان را ببندید، آن چیزی را که می خواهید در ذهنتان مجسم کنید، دستتان را دراز کنید و بگیرید!
مطمئن باشید که شتر با بارش در این مکان گم می شود. اما اگر با دقت نگاه کنید متوجه می شوید که در عین بی نظمی از نظم خاصی برخوردار است! نه؟!

بازی دوم را هم که لیدا معتمد مهربان به راه انداخته بود از این قرار است. باید عکس عجیبی که در هفته ی گذشته دیده ایم را در معرض دید عموم قرار دهیم.
من هم عکس "مرد درختی" را انتخاب کردم. "دده" مردی اندونزیایی است که به دلیل زگیل‌های پوستی‌ وسیعش که شبیه پوست درخت است، در جهان به "مرد درختی" مشهور شده است.
عکس دوم مرد درختی را پس از انجام ۶ عمل جراحی  و باصطلاح بازگشتن به زندگی عادی نشان می دهد.

واین هم یک عکس بدون شرح!

پ.ن:
۱/ عیدتون مبارک!
۲/ خوش بحال کسی که تونست برای خودش کاری بکنه!
۳/ همه ی با مراما!
۴/ به جای این کارا، برو خدا رو شکر کن!
۵/ الهی خیر نبینی سیا که تمام شماره های گوشیمو پاک کردی!
۶/ همه ی کسانی که این پست رو خوندن به هر دو بازی دعوتند!

 

مورالس و پیکان جوانان!


چندی پیش مورالس، رئیس جمهور بولیوی در صدر هیاتی پایه بلند، میهمان ایران بود و از نقاط مختلفی از جمله کارخانه ی خودرو سازی ایران خودرو بازدید به عمل آورد.
وی پس از بازدید از این کارخانه در حالیکه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید اظهار کرد: "بنده برای اولین بار است که از یک کارخانه ی خودرو سازی دیدن می کنم و از این موضوع بسیار خوشحالم و..." در همین اثنی اشک در چشماش حلقه زد، زانوانش لرزید، دامن از کف بداد و از حال برفت!
وقتی به هوش آمد در دست راست خود نوشابه ی خانواده دید و در دست چپش تی تاب! گفت اینها برای چیست؟ گفتند: در ایران مرسوم است به کسانیکه زیاده از حد خوشحال می شوند نوشابه و تی تاب می دهند!
القصه...
مورالس در همان لحظه درخواست رسمی خود را برای راه اندازی خط تولید پیکان جوانان در بولیوی تقدیم مقامات ایرانی کرد. وی همچنین برای خودروی تشریفات خود یک پیکان با مشخصات ذیل سفارش داد:
- خواباندن ماشین (ارتفاع زدن) در حد مماس بودن با زمین
- انداختن چهار حلقه لاستیک مارشال دور سفید زیر ماشین
- نصب قالپاق خورشیدی
- نصب عکس Emrah رو جاسیگاری به همراه کارت تلفن ژاپن
- نصب پرچم تمام کشورها بر روی داشبورد
- نصب سر دنده اسکلت بر روی دنده
- استفاده از عروسک سگ، با سری لرزان بر روی داشبورد
- نصب بوق  ۱۱-۱۰
- نصب ضبط سونی ۵۴
- نصب چهار عدد باند خربزه ای
- آویزان کردن عروسک (ترجیحا دختر)، از آئینه ی وسط ماشین به شکلی که با گرفتن ترمز، لامپ درون کله اش روشن شود.
- نصب کفِ دستی در وسط شیشه ی عقب که با براه افتادن ماشین علامت بای بای را تداعی نماید 
- نوشتن یکی از جملات ذیل به زبان بولیویایی:
۱. دنبالم نیا، اسیر می شی!
۲. یادگار برادرم!
۳. Go With With (برو بابا!)
- نوشتن عبارت "بخور شکمو" کنار درب باک ماشین. ایضن به زبان بولیویایی!
- عبور دادن ماشین از روی چهار عدد تخم مرغ قبل از فرستادن به بولیوی!
وی همچنین دستور داد تا راننده ی مخصوص خود فوکول و پشت مو گذاشته و شلوار پیچ اسکن 99 پیله با پاچه ی یک مترو هفتاد سانت و دمپای 15 سانت و کفش تخم مرغی استعمال نماید.

پ.ن:
۱/ بیمه ی دعای مادر!
۲/ بنداز تو سرپائینی، بِده دو، هل بده!
۳/ سلطان غم مادر، ایضن رفیق بی کلک، مادر!
۴/ هذا من فضل ربی!
۵/ و من الله توفیق!