قدر بدان!

اثر کامبیز درمبخش
اصولن اکتشافات و اختراعات را میتوان به دستههای متعددی تقسیم کرد، ولی چون دستههای متعدد به کار ما یا من نمیآید، از نام بردن آنها صرفنظر نموده و به 2 دستهای که منظور نظر است، اشارهای هرچند گذرا و غیر تخصصی خواهم نمود. البته نباید از این نکته غافل بود که اساسن اختراع و اکتشاف از بنیان با هم تفاوتی ماهوی دارند!
دستهی اول چیزهایی است که دخلی به زندگی ما ندارد، یا اگر دارد برای ما بسیار نامحسوس است. مثلن قبل از کشف نیروی جاذبه توسط آقا اسحاق هم مردم روی زمین راه میرفتند و اینطور نبوده که همه معلق و لنگ در هوا مانده باشند تا اسحاق بهدنیا آمده و با کشف این قانون، بهیکباره به زمین گرم بخورند!
دستهی دوم چیزهایی است که دخلی مستقیم با محسوسیتی بالا در زندگی ما دارد. اما آنقدر بهظاهر پیشپا افتادهاند که کمتر بهچشم میآیند. مثلن قبل از اختراع چراغ راهنما در خودرو، راننده باید در سرما و گرما برای پیچیدن به چپ، دست چپاش را تا آرنج از ماشین بیرون میبرد تا به خودروهای پشت سری علامت دهد. برای پیچیدن به راست هم اگر سرنشینی در کنارش بود که این وظیفه را به او میسپرد و اگر نبود، مجبور بود از پیچیدن به سمت راست صرفنظر کند. در تاریخ آمده که تعداد زیادی رانندهی خودروی تک سرنشین که رقم دقیق آن در ذهنم نیست به همین دلیل یا دیگر به خانه نرسیدند، یا خانههایشان را در منتهیعلیه سمت راست جادهها بنا میکردند تا برای هرکاری اعم از خرید، دوا-درمان و ... فقط به سمت چپ بپیچند تا به این مصیبت گرفتار نشوند. تعداد زیاد قطع ید توسط ماشینهای درحال سبقت که بماند!
در زمان طفولیت ما، اگر کسی میخواست پیغامی به زیدی برساند، باید در محلهای زندگی میکرد که دیوارهای سوراخداری داشته باشد تا بتواند نامهای نگاشته، در سوراخی که از قبل نشان شده بود، فرو کرده و منتظر پاسخی در همان سوراخ بماند. چه نامهها که در آن زمان جابهجا نشد! بعد از اختراع تلفن و رسیدن آن به کشور ما، باید سالها ثبت نام کرده و در نوبت میماندید تا روزی بختتان باز شده و صاحب خط تلفن میشدید. یک خط تلفن با گوشی که اجبارن باید آنرا هم میخریدید. مثل قانون فروش اجباری کیک همراه با نوشابه!
برای برقراری ارتباط با زید مورد اشاره، باز هم به همان سوراخ، نیاز مبرمی احساس میشد تا بتوان شمارهی تلفن را بر روی کاغذی درج کرده و در آن فرو کنید. اگر از بخت و اقبال بلندتان شمارهها جابهجا نمیشد و به دست صاحب اصلی میرسید، باید چشمتان به گوشی سفید میشد تا روزی روزگاری خانوادهی زید مورد اشاره به میهمانی یا جایی شبیه این میرفتند تا بتوانی چند کلامی مغازله نمایی. امکان برقراری تماس در زمان خوابیدن اهل خانه هم بالکل منتفی بود. چون تلفن، آنهم از نوع ثابتاش جزء اشیاء لوکس بهحساب میآمد و همیشه در مرکزیترین مکان خانه استقرار داشت و آنقدر شمارهگیر آن در مسیر دورانی رفت و برگشت، صدا میداد که همهی خفتگان را به ایندست-آندست شدن وا میداشت. هرچه تعداد شمارههای 9،8 و . در شماره تلفن طرف بیشتر بود، کار هم به همان نسبت سختتر مینمود!
با روی کار آمدن باجههای تلفن، بازار سکههای 2ریالی داغ شد. اصولن برای هر تماس چند ثانیهای با زید مورد اشاره میباید چیزی بین 10 تا 15 سکهی 2ریالی و صرف وقتی بیش از 5 ساعت را مد نظر قرار میدادید تا پس از چندین بار تماس به فاصلههای زمانی مشخص و پس از گفتن انواع و اقسام فامیلیهای اشتباه، بالاخره مادرش قصد رفع حاجتی، چیزی نماید و گوشی تلفن را همانی بردارد که باید!
در آن زمان هر خانهای که تعداد زیدهایش بیشتر بود، به همان میزان تعداد تماسگیرندههایی که علیالظاهر به اشتباه اقدام به شمارهگیری کرده بودند بیشتر میشد تا اینکه نیاز به چیزی که بتوان درون آن شمارهی تماسگیرنده را مشاهده نمود، بیشتر احساس شد. همینطور علم روز به روز پیشرفت کرد تا هماکنون که هر کسی چندین و چند خط با اپراتورای مختلف و چه و چه دارا میباشد!
از نکات جالب توجه و کارآمد اختراع آی دی کالر این بود که دیگر هیچوقت توسط میهمانهای ناخواندهی نوروزی سورپرایز نمیشدید و با دیدن شمارهی تماس گیرنده، مخیّر به پاسخ و اعلام حضور در منزل یا عدم پاسخ و فهماندن این نکته که "ما نیستیم" بودید!
خط آخر را نوشتم تا کمی اینجا بوی بهار بگیرد و کل این مطلب را نوشتم تا علاوه بر دانستن قدر اس ام اسهای زیر لحاف، بدانید که ما برای بوییدن بوی گل نسترن و برای بوسیدن خاکستر قلهها، چه خطرها کردهایم، چه خون دلها خوردهایم و چه چیزها که ندیدهایم!
پ.ن:
1/ پیش (2 بار) نوروز 91 مبارک. به امید روزگاری نو!
2/ آتشها هم دیگر خاصیتشان را از دست دادهاند. بعد از آنهمه پریدن، نه تو زرد شدی و نه من سرخ!
3/ برای من كه جز خزان، نديدهام در اين جهان ... بهشت آرزوی تو، بوی بهار میدهد!

1/ آسمان سینه ام را چون شمائی مشتری ست