"کتاب صورت"!

اثر گرزگورز ژوموفسکی از لهستان
از آنجاییکه کماکان تنها 6 سال بعد از اولین فیلم برادران لومیر، یعنی در سال 1901 میلادی، اولین سینماتوگراف وارد ایران شد و ما با چیپس، پفک و انواع خوراکیهای صداساز وارد سینما میشویم!
از آنجاییکه کماکان در هرجا که امکانش باشد سعی در فالگوش ایستادن یا به عبارتی فضولی در شنیدن حرفهای رد و بدل شده بین دیگران داریم!
از آنجاییکه کماکان بعد از ورود بیش از 70 سالهی خودرو به ایران، بستن کمربند تا همین چند سال پیش مایهی تمسخر دیگران بود!
از آنجاییکه کماکان در تاکسی، سینما و ... با صدای بلند با تلفنی که از بد حادثه قابل حمل بوده و همیشه همراهمان است حرف میزنیم!
از آنجاییکه کماکان شیشهی ماشین گرانقیمتمان را پائین کشیده و مقداری اخ به همراه تف به میزان لازم و در مواقعی به قاعدهی یک کف دست روی آسفالت خیابان پرت میکنیم!
از آنجاییکه کماکان برای کول نشان دادن خودمان در صفهای مختلف، مبادرت به شوخیهای بیمزه با دوست همراهمان میورزیم، بهطوریکه به سمع و نظر سایرین نیز برسد!
از آنجاییکه کماکان خیلی کارهای دیگری میکنیم تا همه چیزمان به سایر چیزهایمان بیاید ...
«اگر میخواهید وقتی در منزل یا محل کارتان حضور ندارید از اتفاقاتی که افتاده مطلع شوید، یا از مکالمات همسرتان باخبر شوید، دستگاههای شنود و ضبط مکالمات و دوربینهای جاسوسی کاملا مخفی را از ما بخواهید.» این جملات مربوط به جیمز باند یا همان "صیفیر صیفیر یدّی" خودمان نیست، بلکه بخشی از یک آگهی تبلیغاتی است که در رسانههای مختلف به چشم میخورد!
استفاده از دستگاههای شنود، نوع مدرنی از فالگوش ایستادن یا همان کنجکاوی غیرمنطقی است که از زمانهای دور تاکنون برای ما به ارث رسیده است!
پیامد این رفتار، از بین رفتن صداقت و ترویج مقولهی پنهانکاری و دروغگویی است و از آنجا که میگویند کافر همه را به کیش خود پندارد، معمولن تا زمانی فردی کار اشتباهی انجام ندهد، به دیگران هم برای انجام آن کار شک نمیکند! کسانیکه به این آگهیها برخورد میکنند که متاسفانه بهراحتی نیز تبلیغ میشوند، آیا نباید به این بیاندیشند که جامعه به کدام سمت و سو میرود که اینقدر افراد آن به تجسس در امور شخصی یکدیگر حریص هستند و هنرمندان فیلمسازش مجبور به ساخت فیلمهایی چون سعادتآباد و جدایی نادر از سیمین میشوند؟!
گفته میشود وقتی از "جیمز فرانکو" بازیگر فیلم "127 ساعت" میپرسند آیا در "کتاب صورت" عضو هستی یا نه؟ نقل به مضمون چنین میگوید: تنها چند دقیقه عضو شدم و بعد پشیمان و بعد هم غیرفعالش کردم. زیرا من با افراد متعددی از طبقات مختلفی از اجتماع، با روابط و فرهنگهای متفاوت در ارتباط هستم و از آنجاییکه تلورانس شعور افراد در برخورد با یکدیگر در محیطهای عمومی بسیار زیاد است، از این ترسیدم که روزی مثلن فلان سناتور برای بازی خوبم در فیلمی، محترمانه کامنتی روانه کند و در زیر آن، فلان دوست صمیمیام (صمیمی در حد شوخی دستی!) هم کامنتی مثلن با این عنوان بنویسد که: عجب فیلمی بازی کردیا پدّسگ! این بود که عطای "کتاب صورت" را به لقایش بخشیده و بیخیالش شدم!
همهی این ربط دادنهای چیز و شقیقه به هم برای این بود که بگویم کللن ما دوست نداریم قبل از استفاده از ابزاری، فرهنگ درست استفاده کردن از آنرا بیاموزیم و بهکار بندیم. تا کنون چندبار شده در همین "کتاب صورت" به آلبوم عکسهای میهمانی فلان شخص ساعتها خیره شده باشیم، بدون آنکه حتی او را بشناسیم؟! یا افراد مختلف را به اصطلاح "اد" کرده تا سر از کارشان دربیاوریم؟! بیائیم کمی از سر کردن در هر سوراخی به بهانهی یافتن ذرهای کثافت بپرهیزیم، چون اولین جایی که کثیف و بد بو میشود، صورت خودمان است!
پ.ن:
1/ عاقل بهکنار جوی تا پل میجست ... دیوانهای پا برهنه از آب گذشت!
2/ لحظههایی هست که دلم برایت تنگ میشود، من اسم آن لحظهها را "همیشه" گذاشتم!
3/ از پشت ابر خون کن، ای ماه من نظاره ... آوردهام به گردت، یک آسمان ستاره!
1/ آسمان سینه ام را چون شمائی مشتری ست