چند شب پیش نوجوانی در حالیکه عکس موسوی را در دست داشت در کنار ماشین های عبوری در خیابان با صدای بلند داد می زد: "دو قدم تا آزادی"!!
کمی با خودم فکر کردم. یعنی با انتخاب موسوی اینجا "لاس وگاس" خواهد شد؟!
کمی جلوتر نوجوان دیگری پوستر احمدی نژاد را در دست داشت و با صدای بلند فریاد می زد. "دو قدم تا ریشه کن شدن فساد اقتصادی"!!
با خودم فکر کردم یعنی اگر کــَسی "چیز ِ"* کــَس ِ دیگری را خورد دولت او را "چیز"** می کند؟!
چند قدمی دور تر نشده بودم که جوانی "Change" را در چشم مردم فرو می کرد و می گفت: "دو قدم تا تغییر"!!
به خودم گفتم یعنی ساسی مانکن مجوز کنسرت می گیرد؟!
و هنوز از این رویای شیرین فارغ نشده بودم که جوان دیگری داد زد: "دو قدم تا معمار نوین اقتصاد"!!
و من باز هم با خودم گفتم یعنی به زودی همه ی ما پولدار می شویم؟!

همینطور هی می رفتم و هی می شیندم و هی با خودم می گفتم که به جمع عده ی زیادی در خیابان دیگری وارد شدم. بیشتر طرفداران دو گروه به چشم می خوردند. در های و هوی جوانان غرق شده بودم که جوان دیگری در حالیکه پوسترهای احمدی نژاد و موسوی را از پشت به هم چسبانده در کنار خیابان ایستاده بود. او با گذشتن ماشین هایی که طرفدار احمدی نژاد بودند آن طرف پوستر را بالای دست می گرفت و با گذشتن طرفداران موسوی اینطرفش را!
دیدن این دو رویی من را به انتخابات سال 84 برد. در حالیکه تعدادی از دوستان دوم خردادی انواع و اقسام چراغ قوه های رنگی خود را از سال 76 تا 84 بر تاریکخانه ی اشباح تابانده بودند و آبرویی برای صاحب تاریکخانه نگذاشته بودند با رای نیاوردن آقای کروبی و معین در دور اول همه جانبه حرف هایشان را به دست فراموشی سپرده و تمام قد پشت آقای هاشمی ایستادند!
حرف من این است که همه ی کاندیداها و طرفدارانشان محترم هستند. مهم این است که همگی یک حرف بزنیم و اگر هم رنگ می شویم پای رنگمان بمانیم. وگرنه چه کسی است که از رنگین کمان خوشش نیاید؟!

* مال!
** جیز!

پ.ن:
1/ چرا فکر می کنی از هجر مُردن ... مگر آنانکه فکر کردن نمُردن؟!
2/ تو که 100تا یار داری، 1000 (2 بار) سوار داری ... با من فقیر خسته، آخه بگو چیکار داری؟!
3/ کروبی: هوگو چاوز اوباما رو بیشتر از شما فشار داد!
4/ شور و شعور در کنار هم خوشمزه تر است. نه؟!
5/ مثل بارون تو چشاتم!