اثر آنجل بولیگان از مکزیک

- در ساعات پایانی روز و قبل از افطار، درست زمانی که هیچ جنبنده ای جرات تردد در شعاع 20 متری من را هم ندارد، تلویزیون با پیاده روی بر روی مُخ بینندگان، به وظیفه ی ذاتی خود عمل کرده و برنامه ی "ماه عسل" پخش می کند. برنامه ای که با اجرای فرزاد حسنی در اوج بود، با احسان علیخانی قابل قبول و اکنون با کج سلیقگی تمام و کمال مدیران سیما که معرّف حضور هستند، رسیده به حسن جوهرچی که به جواد خیابانی مجری ها معروف است، از بس سر ِ نخواستنش دعواست!

- پریشب، پیش دوستی بودم که کارشناس شیفت شب شرکتی است که به امر درمان در منزل مشغول اند. ساعت را برای 4 صبح کوک کردیم و خوابیدیم. قبل از زنگ ساعت با صدای تلفن از خواب بیدار شدیم. جوانی درخواست دکتر برای مادر مریض اش که با 57 سال سن، در عنفوان پیری بود، داشت و از بس حال بیمار وخیم بود گفت: "من می شینم دم در تا دکترتون برسه". مشغول تاکل آخرین قطرات سحری بودیم که درست چند دقیقه قبل از اذان صبح، دوباره تلفن به صدا درآمد و همان جوان با صدایی لرزان که از طریق اسپیکر قابل شنیدن بود گفت: "به دکترتون بگین برای نوشتن گواهی فوت دوباره برگرده". صدای بوق ممتد شنیده می شد. چای و آب و دود و بغض را با هم فرو دادم و همین طور که داشتم به این فکر می کردم که خوش به حالش، چه وقتی و چه ماهی مُرد، ناخودآگاه به مادرم زنگ زدم تا صدایش را بشنوم!

- کارشناس برنامه ای در تلویزیون در مورد خواص انجام عملیات ژانگولر بین زن و شوهر در روزهای مختلف هفته -البته شب ها- و نتایج حاصل از آن، بحث و گفتگو می کرد! که مثلن اگر شنبه به این عملیات بپردازی بچه ات شجاع می شود، یکشنبه دلیر، دوشنبه غیور و ...! صرف نظر از اینکه طرح مباحثی اینچنینی در تلویزیون به چه کار می آید، این سوال به ذهن متبادر می شود که اگر زوجی بخواهند فرزندشان هم زمان، شجاع و دلیر و غیور شود باید چه کنند؟! به نظر می رسد که بسیار کامپولی باشد!
 
- در این روزهای کشدار، برای در امان ماندن از هوا و هوس هایی که به سراغ مان می آید، مجبور به سپری کردن بخشی از روز در خواب غفلت هستیم. این می شود که شب ها تمام ترفندهای آموخته را به کار می بریم مگر خوابمان ببرد، اما زهی خیال باطل! تنها راهی که باقی می ماند وول خوردن در رختخوابی به وسعت یک فرش 9 متری است. هر روز از یک گوشه از این فرش جمعم می کنند!

- مدت هاست به این نتیجه رسیده ام که دیدن فیلمی به جز ژانر کمدی در سینماها، سوای دور ریختن پول و وقت، اعصاب را هم به فنا می دهد. مگر اینکه بعد از سال و ماهی، یکی مثل درباره ی الی و ... ساخته شود! در دوره ای که بازار ساخت فیلم کمدی از داغی در حال جزغاله شدن است، یک پیشنهاد و ضدش را دارم. پیشنهادم این است که فیلم "پسر آدم، دختر حوا" یا بالعکس را حتمن ببینید. داستانی شسته رفته به کارگردانی رامبد جوان تعریف می شود که بازی فوق العاده ی حامد کمیلی که تا پیش از این در لیست مغضوبین من قرار داشت، آن را دیدنی تر کرده است. با دیدن این فیلم واقعن می خندید و راضی سینما را ترک می کنید. اگر نکردید بیائید و پول بلیط را از من بستانید! و اما ضدش!
وقتی فیلمی الگویش اخراجی ها باشد و یک کپی ِ درجه 10 و مفتضحانه از آن را ارائه دهد، خودتان تا آخر ماجرا را بخوانید. اگر کسی توانست 5 دقیقه بر روی صندلی نشسته و "افراطی ها" را ببیند، می تواند بعد از آن کاندید دریافت جایزه ی صبر و استقامت باشد. آن را هم می تواند بیاید از من بستاند!

- یکی از عجایب ما انسان ها این است که وقتی عزیزی را از دست می دهیم، بالای سرش آه و ناله و فغان کرده و می گوئیم: کاش زنده می شدی و از این دست حرف ها. حال اگر در همان حال متوفی زنده شود، همه از ترس پا به فرار می گذاریم!

- جا داشت هر کدام از آن 6 بیجار قبلی در پستی جداگانه ارائه شود. اما به 2 دلیل از این کار اجتناب کردم. اول اینکه ماه رمضان است و آب بستن در پست، مثل آب بستن در شیر است که ناگهان به سیلی تبدیل شده و ما را می برد. خدا را خوش نمی آید. و دوم آنکه حالا حالاها ماه رمضان است. به همین دلیل همه را به یکباره و کامپکت شده ارائه دادم که حالش را برده و خستگی به در کنید!

پ.ن:
1/ لایکلف الله نفسا الا وسعها!
2/ دوباره سیب بچین حوا، من خسته ام، بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند!
3/ زان پیش تر که عالم فانی شود خراب ... ما را ز جام و باده ی گلگون خراب کن!