اثر گوربوز دوغان از تركيه

از لحظه‌اي كه از خواب بيدار مي‌شويم تا زماني‌كه دوباره سر بر بالش مي‌گذاريم، زندگي ما پر از سوالات جورواجور است. بيشتر اين سوالات آسان هستند و خيلي زود با يافتن پاسخي براي‌شان به‌دست و پاي فراموشي سپرده مي‌شوند. اما پرسيدن بعضي از سوالات سخت است، چون از جواب دادن به آن‌ها مي‌ترسيم!

از زماني‌كه وبلاگ نويسي را آغاز كردم تا همين چند وقت پيش، درگير چطور نوشتن بودم. نه اين‌كه نوشته‌هايم را از نظر نوع نگارش يا هر كوفت ديگري تحليل و بررسي كنم يا به‌دنبال آموختن شيوه‌ي نوشتاري خاصي باشم، اما هميشه دوست داشتم هر چيزي را هرچند پيش پا افتاده، به بهترين شكل ارائه كنم و همان‌طور كه نمي‌دانم مي‌دانيد يا نه، همواره دست به كيبورد شده، نوشتني‌ها را نوشته‌ام و به‌قول دوستي "ريختمشون تو وبلاگ!"
از همان روزها Draft موبايلم به دفتر يادداشت كوچكي مبدل شده بود كه تا چيزي به ذهنم مي‌رسيد در آن ثبتش مي‌كردم براي روز مبادا! اما مدتي‌است كه دفتر يادداشت مذكور پر از خالي‌است! و علاوه بر سوالات سخت و آساني كه هر روز از خود مي‌پرسيدم، اين سوال هم كه "چه بنويسم؟!" بر ساير سوالات روزمره اضافه شده است. در اصل وبلاگ نويسي براي من 2 دوره داشته است. در دوره‌ي اول درگير چگونه نوشتن بودم و در حال حاضر درگير چه نوشتن! مطمئنن اگر اين دوره كمي ديگر به‌طول انجامد، كركره‌اش را پائين كشيده و درش را تخته خواهم كرد!

بله، از لحظه‌اي كه از خواب بيدار مي‌شويم تا زماني‌كه دوباره سر بر بالش مي‌گذاريم، زندگي ما پر از سوالات جورواجور است. بيشتر اين سوالات آسان هستند و خيلي زود با يافتن پاسخي براي‌شان به‌دست و پاي فراموشي سپرده مي‌شوند. اما پرسيدن بعضي از سوالات سخت است، چون از جواب دادن به آن‌ها مي‌ترسيم! مي‌ترسيم به خودمان بگوئيم كه شايد كفگيرمان به ته ديگ رسيده است. بله، مي‌ترسيم ...!

پ.ن:
1/ گاهي ما خيلي از وقتمون رو صرف حرف زدن مي‌كنيم، بدون اين‌كه چيزي رو كه مي‌خوايم، بتونيم بگيم!
2/ حقيقت مثل آمپول مي‌مونه، بعضياش مثل ويتامين ب دردش كمتره، بعضياش مثل پني‌سيلين دردش زياد!
3/ چيز بدي نيست جنگ، شكست مي‌خورم، اشغالم مي كني!