پا برهنه در بهشت!

دیشب به دعوت یکی از دوستان، برای تماشای فیلم "پا برهنه در بهشت"، به نویسندگی و کارگردانی "بهرام توکلی" راهی سینما آزادی شدیم.
چیزی راجع به فیلم نشنیده بودم. فقط می دانستم در جشنواره فیلم فجر دو سال گذشته، در ژانر سینمای معنا گرا و فیلم اولی ها چند سیمرغ بلورین را از آن خود نموده است.
پس از رسیدن به سینما در حالی که همه برای تهیه بلیط "مجنون لیلی" و "زن دوم" سر و دست می شکاندند! بازار فروش این فیلم کساد بود.
به راحتی بلیط تهیه کرده و وارد سالن سینما در طبقه پنجم شدیم. تعداد تماشاگران از مجموع انگشتان دست و پا تجاوز نمی کرد و همه ی اینها حکایت از مهجوریت فیلم، خاص بودنش و البته خاص بودن ما داشت!
داستان فیلم در ارتباط با آخوندی (هومن سیدی) بود که داوطلبانه برای حضور در یک مرکز درمانی بیماران مبتلا به "ایدز" درخواست همکاری داده بود.
آخوندی که برخلاف سایرین، علت مبتلا شدن بیماران به این ویروس مهلک را نمی پرسید. گناهان خودش، از گناهان بیماران برایش مهم تر بود و در کارهای مختلف این مرکز درمانی لنگ در هوا، کمک حال مستخدمه ی پیری بود که به آخوند داستان یاد داده بود؛ از اینکه سطل آبی که بلند می کنی، سنگین تر از اینی نیست که می توانست باشد، باید شاکر خدا باشی!
نوع نگاه به بیماران مبتلا به ایدز و دیالوگ های رد و بدل شده در این فیلم و نشان دادن اقشار مختلف اجتماع به صورت مستخدم، سرباز، رئیس بیمارستان، آخوند، پرستار و ... نشان از هوش سرشار بهرام توکلی داشت.
در جایی که یکی از بیماران به شوخی خطاب به آخوند مورد اشاره می گوید. «دیشب یه دعای جدید کردم. به رئیست (خدا)! گفتم. خدایا: به بنده هات بگو تازگی ها چه دسته گلی به آب دادی، تا بنده هات بدونن چه خاکی باید تو سرشون بریزن» یا در جایی دیگه، همین بیمار نا امید از همه جا، در حالیکه چشماش برق می زد گفت: «من می دونم، خدا همینطوری الکی همه ی بنده هاشو می بخشه»
اهل تبلیغ برای هیچکس و هیچ چیز نیستم. اما اگر این فیلم را با بازی های خوب، تدوین خوب، موسیقی خوب، متن خوب و چندین و چند چیز خوب دیگر نبینید، مطمئنا چیزهای خوبی را از دست خواهید داد.
دیشب بعد از مدت ها هنگام دیدن یک فیلم، لبخند و اشک توامان، بر لب ها و صورتم نقش بست و جاری شد.
پ.ن:
۱. بهرام توکلی که نمی شناسمت، دوستت دارم به خاطر فیلم خوبت و به خاطر مَنِشی که ازت شنیدم.
۲. دوستی که به دعوت اون رفتیم سینما، دُنگش رو نداد.
۳. بازم می گم، تا اکران این فیلم تموم نشده، حتمن ببینیدش.
۴. بخور شکمو! (خطاب به باک ماشینم!)
1/ آسمان سینه ام را چون شمائی مشتری ست