چندگانه!

1. اسفند پس پيرارسال، اواخرش، وبلاگي نداشتم كه چيزي در آن بنويسم، پس هيچ!
2. اسفند پيرارسال، اواخرش، كه چند ماهي بود از وبلاگ نويسي ام مي گذشت نوشته بودم:
تنها دو ماهه بودم که برادر بزرگم در سن 19 سالگی، بر اثر عارضه ی فلج مغزی و به دنبال تزریق اشتباه آمپولی توسط یک تزریقاتی نا آگاه، پس از تحمل 6 سال درد و رنج دار فانی را وداع گفت.
از زمانی که شلیک توپ تحویل سال نو را به یاد می آورم، تا همین دو سه سال پیش، شروع عید برای من با گریه های جانسوز مادرم، در حالی که عکس پسر دلبندش را در آغوش می گرفت همراه بوده است.
به دلیل آنکه طاقت دیدن اشک هیچکس، خصوصا مادرم را نداشته و ندارم، از تحویل سال و تکرار این داستان همیشگی بدم می آمده و می آید. شروع عید، همواره برای من تداعی کننده ی این خاطره ی تلخ است که شاید من در آن سهمی ندارم!
3. اسفند پارسال، اواخرش، كه يك سال و چند ماهي بود از وبلاگ نويسي ام مي گذشت نوشته بودم:
سالهای 84 و 87 جزء بدترین سال های عمرم بوده است. نه اینکه در این دو سال اتفاق خوب برایم نیفتاده است. اتفاقن افتاده. خوبش هم افتاده. اما تلخی اتفاقات بدش کام اتفاقات خوبش را هم تلخ کرد!
امیدوارم که سال 88 سال خوبی برای امیدهای واهی ام به آینده ای مبهم باشد!
حتی برای شما دوست عزیز ...

اثر آجيم سولاج از ايتاليا
4. اسفند امسال، اواخرش، كه دو سال و چند ماهي است از وبلاگ نويسي ام مي گذرد مي نويسم:
نه تنها سال 88 سال خوبی برای امیدهای واهی ام به آینده ای مبهم نبود، بلكه روي سال هاي 84 و 87 را هم سفيد كرد! بگذريم ...
نمي دانم تابحال برايتان اتفاق افتاده كه ساك به دست آماده ي سفر باشيد كه ناگهان سفيري براي تكميل غصه هايتان شما را مژده همي دهد كه ساك بر زمين گذاريد كه زرشك! يعني سفر بي سفر.
امسال دقيقن زماني كه ساك به دست بودم تا شما را براي مدتي به حال خود واگذارم تا خوش باشيد، همان سفير لعنتي زرشك گويان به بالينم آمد! اما زياد خوشحال نباشيد، چون اين بار زرشكش كارگر نيفتاد!
هرچند وقتي اتفاقات ناگوار انگار تو را به مرگ گرفته اند تا به تب راضي شوي هم شنيدن خبر خوش بسيار لذيذ است، اما كماكان مي گويم كه سال 88 روي سال هاي 84 و 87 را هم سفيد كرد!
5. شايد نوشته هايم گل خارداري باشد كه گاهي دلتان را ريش مي كند، اما خوب مي دانيد كه من نيتي جز تقديم گل ندارم! اين را مي توانيد به رفتارم هم تعميم دهيد!
6. جا داشت ابراز لطف دوستان را زير نظراتشان در پست قبل پاسخ مي دادم، اما ترجيح دادم يك باره در اينجا از همه ي دوستان سپاس گذاري كنم!
پیشاپیش سال نو را به همه ی کسانی که با نظرهایشان دلگرمم می کنند، کسانی که می آیند و بی هیچ رد پایی می روند و همه ی شمایی که دوستتان دارم تبريك گفته و مي خواهم حلالم كنيد. شايد ديدار به قيامت افتاد. خدا را چه ديديد!
بي ربط:
مي گويند روزي شخصي تصادف مي كند و در حاليكه نيمه جان بوده از دوست همراهش مي خواهد كه حلالش كند. دوستش هم چاقويي از جيب در مي آورد و سرش را مي بُرد!
پ.ن:
1/ ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم ... اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است!
2/ تك درختم سوخت، بگذار جنگل هم بسوزد! (كاميون نوشته)
3/ پریدن از صخره وقتی آسیب می زنه که یادت بره پرواز کنی!
4/ علف هرزه چیست؟ گیاهی است که هنوز فوایدش کشف نشده است!
5/ حَوِّل (حالهُ، حالهُما، حالهُم، حالهَا، حالهُما، حالهُنَّ، حالكَ، حالكـُما، حالكـُم، حالكِ، حالكـُما، حالكـُنَّ، حالي، حالـَنا) الي احسن ِ الحال!







1/ آسمان سینه ام را چون شمائی مشتری ست