اثر محمود آزادنيا!

همينطور كه بعد از مدتها مشغول وبگردي بودم، به مطلبي در وبلاگي برخوردم كه چشمانم از همه جا بيرون زد. براي اولين بار در تاريخ بشريت، ضعيفه اي را ديدم كه خود اقرار كرده بود مي خواهد از حوا بودن انصراف داده و آدم شود! مي دانم شما هم بيشتر از من كه نه، ولي كمتر هم تعجب نكرده ايد. از خرج سرسام آور عمل هاي اينچنيني و مسائل جانبي آن كه بگذريم؛ با خودم گفتم همين مانده بود كه يك ضعيفه بخواهد آدم شود و تو هنوز به ذهنت هم خطور نكرده كه سرانجام روزي بايد آدم شوي! اين بود كه تصميم گرفتم ليستي از كارهايي كه اگر انجام دهم، ممكن است آدم شوم را در ذيل بياورم. شايد كه آدم شدم. هر چند با آدم شدن هم راه به جايي نخواهم برد. چون دوباره مجبور به تكرار دور تسلسل خواهم شد. يعني ميوه ي ممنوعه را تناول كرده، به زمين ترانسفر شده و بدبخت شوم و روز از نو، روزي از نو!

آدم مي شوم اگر براي هر چيز و هر كس و هر كاري، به ميزان ارزش اش وقت بگذارم!
آدم مي شوم اگر قبل از حرف زدن ِ ديگران، جوابشان را در حلقشان فرو نكنم!
آدم مي شوم اگر خود را به خري بزنم تا راه براي صفاي ديگران هموارتر گردد!
آدم مي شوم اگر در هر كاري دخالت نكنم، چون نتيجه اي بهتر از چوب 2 سر طلا ندارد!
آدم مي شوم اگر عطاي مارك بازي را به لقايش ببخشم!
آدم مي شوم اگر فكر فردا هم باشم. شايد فردا نـَمُردم. چه كسي مي خواهد خرج اين 7 سر عائله را بدهد؟!
آدم مي شوم اگر براي فرار از شماتت ديگران، از "علم لـَدُّني" ام كمتر استفاده كنم!
آدم مي شوم اگر بجاي آخر، اول "نه" بگويم!
آدم مي شوم اگر از افراط در مهرباني دست بكشم!
آدم مي شوم اگر با يك دست چند هندوانه را برندارم كه هر كدام را چاقو زديم سفيد بود!
آدم مي شوم اگر عضو سالمي براي كساني كه بعد از مرگم قرار است اعضايم را هديه بگيرند باقي بگذارم!
آدم مي شوم اگر از زندگي جغدگونه فاصله گرفته تا صبح ها دير به محل كارم نرسم!
آدم مي شوم اگر در دلم را قفل زده و كليدش را قورت دهم!
آدم مي شوم اگر خام حرف هاي والده نشده و كماكان بر موضع خود مبني بر عدم بدبخت كردن ضعيفه اي به صورت رندم، اصرار ورزم!
آدم مي شوم اگر متعهد به خوشحال كردن ديگران به هر قيمتي نباشم!
آدم مي شوم اگر آنقدر خوش خرج نباشم كه ديگران توهم فرزندخواندگي بيل گيتس را در ذهن بپرورانند!
... من كه آدم شدم، تو به فكر خودت باش!

بي ربط:
بنا به توصيه ي تني چند از دوستان و رعايت مسائل ناموسي، چهره و دست و بازوي سياماكسيما در اينجا مخدوش شد!

پ.ن:
1/ من و تو رود شديم و جدا شديم از هم ... من و تو كوه شديم و نمي رسيم به هم
بيا شويم چو خاكستري رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسيم به هم!
2/ افسوس كه جواني المثني ندارد! (وانت نوشته)
3/ كوتاه هم كه بيايي، دستانت به ديوار بلند من نمي رسد!
4/ كي هستي و چي هستي فقط خدا مي دونه ... حلّ اين معما منو كرده ديونه!
5/ شما نمي خواهيد آدم شويد؟! دست بجنبانيد و بنويسيد!