
اثر مارسین بوندارویچ از لهستان
واژه ی "کلاس" و "با" یا "بی" کلاس بودن مفهومی نسبی دارد و از دید هر کــَس، شاخصه های متفاوتی برای آن وجود دارد.
اما عده ای هستند که برای نشان دادن خودشان به عنوان فردی باکلاس، خود را موظف می کنند که برای دیگران زندگی کنند نه آنطور که خود دوست دارند و راحتند.
اگر در یک میهمانی از ته دل بخندید، بی کلاسید!
اگر در همان میهمانی، حرکات موزون ِ جالبی انجام دهید، بی کلاسید!
اگر در رستوران یا فست فود - حتی یکبار- از سُس های سالم و باقیمانده ی نفرات قبلی استفاده کنید، بی کلاسید!
اگر در همان رستوران یا فست فود برای راحتی خود، تا قبل از رسیدن گارسون کمی روی میز و جلوی دستتان را با دستمال کاغذی تمیز کنید بی کلاسید!
اگر نوشیدنی اتان را بدون استفاده از نی یا لیوان بخورید، بی کلاسید!
اگر یکی از تکیه کلام های شما "خفه شو" باشد و حتی شنونده نیز از شنیدنش به وجد بیاید! باز هم شما بی کلاسید!
اگر در دست راست سگ و در دست چپ گربه نداشته باشید بی کلاسید!
اگر رنگ شاد بپوشید، بی کلاسید!
اگر هنگام راه رفتن در خیابان یا پارک سیگار بکشید، بی کلاسید!
اگر از ساسی مانکن خوشتون نیاید بی کلاسید!
اگر ...!
تمام کارهای بالا را انجام می دهم و باز هم خود را فردی با کلاس می دانم!
من آن کــَس را بی کلاس می دانم که شیشه ی بنز کروکی اش را پائین می کشد و آب دهانش را به همراه مقدار متنابهی خلط روی آسفالت می اندازد!
هر چند به رعایت عُرف اجتماع عمیقن احترام می گذارم؛ اما اگر بدانیم که همین عُرف را خودمان ساخته ایم، به غلط بودن بعضی از این قوانین پی می بریم و عدم رعایت آن را بی کلاسی نمی دانیم!
پ.ن:
1/ من برای خودم زندگی می کنم، چون فقط یکبار زندگی می کنم!
2/ عروسی اتان را در مدرسه بگیرید که خیلی کلاس دارد!
3/ آخه با کلاس تر از من دیدی؟! نه، خدایی!
4/ کلاس چندی عمو؟!
5/ سر ِ درس هندسه، می گم این درسا بسه ... تا که این زنگ بخوره، دل به دلدار برسه!